به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین از ستاد خبری سیوپنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، ولینا مینکوف نویسنده مشهور بلغارستانی است که آثارش تا امروز به بسیاری از زبانها از جمله فارسی، فرانسه و انگلیسی منتشر شده است. او در سال ۱۹۷۴ در صوفیه متولد شده و دارای مدرک کارشناسی زبان انگلیسی از دانشگاه UCLA امریکا و مدرک کارشناسی ارشد مطالعات اروپایی از دانشگاه آمستردام است. او به همراه همسر و دو فرزندش در پاریس زندگی میکند. با مینکوف درباره انتشار آثارش به زبان فارسی و همچنین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران گفتوگویی داشتهایم که در ادامه خواهید خواند:
تا امروز آثاری از شما شامل رمان «گزارش سرخ و آبی آمیب سبز»، داستان «خانه اشباح» و دو داستان در گزیده داستانهای «پس از کمونیسم» در ایران منتشر شده است. چگونه این آثار را به مخاطبان ایرانی معرفی میکنید؟
با سلام به دوستان ایرانیام، خیلی خوشحالم که با شما درباره این موضوع حرف میزنم. بیایید به ترتیب معکوس شروع کنیم: اولین آثار من که در ایران منتشر شدند، در گلچین داستان معاصر بلغارستان با نام «پس از کمونیسم» بود. داستان «عروسی» در این کتاب تصویر لحظهای از خاطرات کودکی است که در رؤیای عروس شدن یک دختربچه متبلور میشود، در حالی که داستان «موش» در پاریس میگذرد و داستان زندگی چند نسل را روایت میکند و با این نوید به پایان میرسد که با وجود گفتوگوی پر چالش میان نسلها، برای همه زیر آفتاب عالمتاب جا هست. راستش شیوه انتخاب متنهایم توسط فرید برایم خیلی جالب بود، زیرا آنها بسیار متفاوت هستند و در فاصله ۱۵ سال از یکدیگر نوشته شدهاند، با این حال هر دو بسیار معرف نگرش و نوشتار من هستند.
«خانه اشباح» یک کتاب تک داستان کوچک است که در مجلدی زیبا منتشر شده، و چه ایده خوبی بود که فرید و انتشارات «سیب سرخ» برای انتشار چنین مجموعهای از کتابهای جیبی داشتند! این کتاب حول محور مفهوم خاطره میچرخد و روایتگر داستان خانهای قدیمی است که در گذشته میزبان عشقی بسیار بوده، عشقی که میتواند دوباره از میان ویرانهها ظاهر شود و جان بگیرد. با انتشار این کتاب داستان، گروهی از کتابخوانان ایرانی (Consefr) با من تماس گرفتند و من از طریق آنها توانستم به صورت آنلاین با خوانندگان ایرانی ارتباط برقرار کنم، درست مانند زمان کووید و راستش من بسیار از این گفتوگو متأثر شدم و حس میکردم که ما در دنیا چقدر داریم به هم نزدیک میشویم. اما بزرگترین شعف من زمانی بود که فرید ترجمه رمان من «گزارش سرخ و آبی آمیب سبز» را تمام و انتشارات هیرمند آن را منتشر کرد. وقتی نسخه فارسی کتاب را در دستانم گرفتم واقعاً از تصور اینکه ایرانیان کلمات مرا به فارسی میخوانند به وجد آمدم. باورم نمیشد که این خط زیبای فارسی ترجمه متن من است. این رمان نوعی کپسولِ زمان دهه ۱۹۸۰ است که بر اساس خاطرات یک نوجوان از اردوگاه تابستانی در کره شمالی نوشته شده ــ برداشتی داستانی از تجربیات خودم در طول ماههای قبل از فروپاشی دیوار برلین و پایان کمونیسم در اروپا و کره شمالی. من بسیار مشتاق دریافت بازخورد از خوانندگان ایرانیام درباره این رمان هستم.
نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران همه ساله در اردیبهشت ماه برگزار میشود. آیا دوست دارید به ایران سفر کنید تا شخصاً کتابهایتان را در نمایشگاه کتاب تهران برای خوانندگان ایرانی امضا کنید؟
اگر چنین فرصتی نصیبم شود، برای آمدن به ایران سر از پا نمیشناسم. به این ترتیب، نه تنها بازخوردی از خوانندگان و نویسندگان ایرانی دریافت خواهم کرد، بلکه امیدوارم بتوانم با مخاطبان ایرانی خود نیز گفتوگو کنم. چنین دیداری هدیه گرانبهایی خواهد بود. بازدید از تهران و نمایشگاه کتاب برنامهای بود که من و دوست عزیزم الک پوپوف مدتها بود که میخواستیم محقق کنیم. الک پوپوف از خارق العادهترین نویسندگان بلغاری زمان ماست. داستانی از او در مجموعه «پس از کمونیسم» منتشر شده و رمان «مأموریت لندن» او نیز با ترجمه فرید در ایران منتشر شده. این رمان یک کمدی سیاسی بی نهایت خندهدار است که واقعیت منسوخ روابط دیپلماتیک در دوران گذار پساکمونیستی را به تصویر میکشد. متأسفانه، الک در پایان ماه مارس سال جاری پس از یک نبرد کوتاه اما بسیار شدید با بیماری سرطان درگذشت. این ضربه دردناکی برای ادبیات بلغارستان بود که مطمئن نیستم هرگز از آن خلاص شویم. الک یکی از درخشانترین صداهای ادبی طنز معاصر است که در کشور ما و در سراسر اروپا ظاهر شده. کتابهای او باقی مانده است و از اقبال من است که توانستهام برخی از آثار او را به انگلیسی و فرانسوی ترجمه کنم، بنابراین باعث افتخارم خواهد بود که با خوانندگان ایرانی او نیز به یاد او دیدار و تبادل نظر داشته باشم.
چقدر با فرهنگ ایران و ادبیات فارسی آشنایی دارید؟
قبل از ملاقات با فرید قدمی، تنها آشنایی من با ادبیات و فرهنگ ایران منحصر به شعرهای خیام، مولانا و رمان «بوف کور» از صادق هدایت بود که من مزار او را در قبرستان پرلاشز در پاریس زیارت کرده بودم. وقتی فرید در سال ۲۰۱۹ به عنوان نویسنده و مترجم مهمان بلغارستان به خانه ادبیات و ترجمه صوفیه وارد شد، من از طریق او با نویسندگانی و شاعرانی مانند نیما یوشیج، ابوالقاسم فردوسی، احمد شاملو، یدالله رؤیایی، رضا براهنی و عبید زاکانی نیز آشنا شدم، در کنار نقاشانی مانند ایران درودی و فیلمسازانی مانند سهراب شهیدثالث، مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی و بسیاری دیگر. همچنین، در کنار فرید و همسرش، مستانه فرنام، من با جادوی شب یلدا و نوروز ایرانی و همچنین موسیقی فولکلور و سنتی ایرانی آشنا شدم. علاوه بر همه اینها، فرید رمانی با الهام از اقامت خود در بلغارستان نوشته است، «کمون مردگان یا مرثیهای برای پیراهن خونین سوفیا» که این رمان سفری باورنکردنی در زمان و مکان است، از قرون وسطای الموت ایران و شخصیت تاریخی حسن علی ذکره السلام تا دوران کومنیسم شوروی و دوران معاصر در بلغارستان. از طریق این رمان من از پیوندهای تاریخی و زبانی بسیار کهن و باستانی میان دو فرهنگ ایران و بلغارستان مطلع شدم. شگفت آور است که چگونه ما از طریق ادبیات میتوانیم دوستیهای پایداری ایجاد کنیم که پنجرههایی را به سوی جهانهایی باز میکند که کمتر دربارهشان میدانستیم.
در نهایت آیا چیزی هست که بخواهید با مخاطبان ایرانی دربارهاش صحبت کنید اما من از شما نپرسیده باشم؟
ابتدا میخواهم از شما برای انجام این مصاحبه تشکر کنم، من واقعاً از توجهی که به کار من داشتهاید خوشحالم. آنچه مایلم بیشتر با خوانندگان ایرانی دربارهاش حرف بزنم دریافتِ آنها از ادبیات بلغارستان است، کشور و فرهنگی که من از آن آمدهام. فرید قدمی بسیاری از نویسندگان معاصر بلغاری مانند زدراوکا اوتیموا، بویان بیولچف، الک پوپوف، و بسیاری دیگر، و حتی یکی از برجستهترین شاعران قرن بیستم ما ــ نیکولا واپتساروف ــ را به فارسی ترجمه کرده است. او با ترجمهها و آثار تألیفیاش مانند رمان «کمون مردگان» شبکهای ظریف میان دو فرهنگ ایرانی و بلغاری خلق کرده است: او از طرفی با ترجمههایش و همکاری با ناشران ایرانی برای انتشارشان به نوعی ادبیات و فرهنگ بلغارستان را بخشی از ادبیات ایران کرده است و از طرف دیگر با نوشتن رمان مانند «کمون مردگان» همه ما نویسندگان بلغار را به شخصیتهای رمانش بدل کرده است. این یک پدیده نادر برای صحنه ادبی بلغارستان است، پدیدهای که همچنان در حال تحقق است، بنابراین امیدوارم که این اتفاق راه را برای گفتوگوهای بسیار مهیج ما در آینده هموار کند.
۵۷۵۷