تصور کنید کسی که ساز تخصصیاش ساکسیفون است، در آن لحظه «عشقش کشیده» که ویولن را بردارد و بر عکس آن. حال ارکستری مشغول نواختن است، بیآنکه قطعهای واحد داشته باشند و بیآنکه ساز دستشان را اصلاً بلد باشند. ناگفته پیداست که مردم بینوا در آنلحظه چه اصوات نابههنجاری شنیدند و چه برآنها گذشت.
وضعیت این روزهای کشور ما بیشباهت به ارکستری که ذکرش رفت، نیست. با این تفاوت که آن کنسرت تمام شد و برای ما این ارکستر انگار کابوسی تمامناشدنی است. ارکستری که با تمام ابعاد زندگیمان پیوند خورده و حال و آینده کشور را تماماً متاثر از خودش کرده است. اینکه حاج سعید حدادیان، مداح معروف، در غیاب اساتید معتبری که یکییکی در حال پرپرشدن هستند، تدریس ادبیات پایداری در دوره کارشناسیارشد را شروع کرده، اوج قطعهای که ارکستر دولت و جریانهای همسویش در حال نواختن برای ما هستند، نیست.
این بخش قطعه به میانجی شهرت نوازندهاش بسیار پر سروصدا شده است. درست است که تصور تدریس حدادیان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران همانقدر سورئال است که فکر کنیم روزی شفیعیکدکنی یا مظاهر مصفا، مشغول مداحی در هیئتی عظیم و پرجمعیتاند، اما آنچنان زندگی همه مردم را تحتتاثیر قرار نمیدهد که آن مرد خوشسخنران با نظریه ایجاد شغل برای هر نفر با یکمیلیون تومان، به مسند وزارت کار رسید. بااینهمه دانشگاه بهخصوص ادبیات فارسی جزو آخرین سنگرهای این فرهنگ هستند. همان فرهنگ و ادبیاتی که طی این هزارواندی سال، خودش را از گزند دولتها و حکومتها حفظ کرده است. این آخرین سنگر را باید سفت چسبید و از حیثیت آن دفاع کرد.
آقای حدادیان البته که در کار خود وارد است و تبحر دارد که به چنین شهرتی دست پیدا کرده است و قطعاً بحث اینکه کدامکار ارج بیشتری دارد، نیست؛ بحث بر سر انجام کاریاست که آن را مطلقاً بلد نیستیم. اینکه کسی مشغول کاری شود که فرسنگها از آن دور باشد، نه برای امروز است و نه دیروز. از قدیم بوده است. همین الان شهردار تهران، یکی از پرجمعیتترین شهرهای جهان کسی است که نه سابقه کار اجرایی داشته، نه حتی یکروز درسی مرتبط با کارش خوانده است. اما خب درنهایت میتوان گفت که بالاخره بدنهای از کارشناسان هستند که کارهای حداقلی و روزانه را پیش خواهند برد، هرچند با کیفیت مدیری که در رأس نشسته است. اصلاً کار به رتق و فتق امور هم نداریم، شهردار، وزیر، مدیرکل و حتی رئیسجمهور اگر در اتاقشان بنشینند، باز هم کارهایی پیش خواهد رفت، اما ساحت علم و دانشگاه چنین نیست. به این فکر میکنم که دانشجویی خدمت استاد حاج سعید بیاید، از سابقه ادبیات مقاومت بپرسد و از اینکه طرفداران و مخالفان ادبیات متعهد چه استدلالی برای مدعای خود دارند؛ استاد چهخواهد گفت؟ از کدام انبان دانشش استفاده خواهد کرد و دانشجوی مشتاق را به فکر وا خواهد داشت؟ اینجاست که صدای سازنابلدی در ارکستری که در آن هستیم، زمختتر خواهد شد و تاثیرات آن طولانیتر.
۵۷۵۷