ندا حسنی: شمسی فضل الهی بازیگر، صداپیشه و گویندهای که اشراف کامل براشعار فارسی از جمله «شاهنامه» دارد، گفت: «خواندن «شاهنامه» و شناساندن آن درابتدا به فرزندان خودمان و بعد به جهانیان، معرفی منشاء تمدن کنونی و افتخاری برای ایرانیان است. به گفته اروپاییها و آمریکاییها ایران، کشوری است که اولین امپراطوری را بنا گذاشته است. که به واسطه آن مردم کشورهای دیگر یاد گرفتند که فردی دانا و توانمند باید زمام مملکت را دردست گیرد و البته افرادی هم باید در این کار او را همراهی کرده و از او تبعیت کنند. با توجه به تحقیق و بررسیهای یکی از دانشگاههای معتبر دنیا، کشاورزی و شکلگیری خانواده نیز در ابتدا در سرزمین ایران شکل گرفت و بسیاری از کشورها عنوان کردهاند که ما زندگی را از ایرانیها آموختیم.»
گوینده ارزشمند و پیشکسوت برنامههای فرهنگی رادیو، افزود: «به گواه تاریخ و ادبیات فارسی، کشت و زرع را در ابتدا ایرانیان در دشتی وسیع و همواری که زمانی فقط انسان در آن ساکن بود، آغاز کردند و دیگر مناطق از محصولات کشت شده ایرانیان تناول میکردند. بعد خانهسازی شکل گرفت و زن و مرد با فرزندشان به عنوان یک خانواده کوچک در این خانهها ساکن شدند و از غارنشینی که در آن دوران رایج بود فاصله گرفتند. اولین تشکلهای حکومتی در ایران بر آن شدند که امکانات جنگی داشته باشند و برای جبران خسارتهای مالی و کشتههایی که بعد از جنگ آوریها میدادند، از مردم باج و خراج میگرفتند تا آن هزینهها جبران شود. در آن زمان باج و خراج را داخل پوست گاو و اگر مقدار آن کم بود در پوست شیر میگذاشتند. این باج و خراج را در میان خانواده کشته شدگان نگاه میداشتند و دولت، خانواده آنها را مال خود میدانست و آنها را تأمین میکرد.»
این زن هنرمند، «شاهنامه» را به نوعی افسانه تاریخی دانسته و عنوان کرد: «بیشتر شخصیتهای شاهنامه در آن زمان وجود داشتند، واقعیت جنگ آوران و پهلوانان حقیقی که در تلفیق با افسانههایی که در آن زمان برای مردم مهم بودند، آمده است. «هفت خوان اسفندیار» بخشی بسیار تصویری و نمایشی از شاهنامه است طوری که گویی نمایشنامه ای آماده دارد. صحبت از دشمنانی چون اژدها، گرگ و جادوگر است و اسفندیار که در مقابله با دشمن سوار بر قفسی با دندان های تیز می شود و از بدترین موانع عبور می کند. او در این میان به دام جادوگری می افتد که با پیشبینی دروغین از خشکسالی، اسفندیار را گرفتار آب می کند و او با درایت خود و پر کردن مشک هایی با همان آب، قفس محافظ خود را روی آب نگاه می دارد و از غرق شدن در امان می ماند.»
بازیگر تئاتر سینما و تلویزیون در 6 دهه، ادامه داد: «پهلوانان و جنگ آوران ایران فقط جنگ کردند و هیچگاه افراد و آدم های خود را نکشتند، این جنگ آوری ها موجب شهرت پادشاهان می شد؛ در نتیجه آنان که از ابتدا یزدان پرست بودند، بعد از هرجنگ خودراشستشو می دادند و با گذاشتن سر برخاک از خدای خود تشکر می کردند. بعدها زرتشت آمد و موبدان زرتشتی جزوه هایی را جمع آوری کردند. یکی از موبدان این جزوه ها را تبدیل به کتاب کرد و پس از آن تاجیک ها یا همان سامانیان از این کتاب چندین نسخه رو نویسی کرده و آن را وسعت دادند. در زمان حکومت سلطان محمود که علاقه خاصی به داستان های این کتاب داشته، فردی به نام «دقیقی» به سفارش دوست فردوسی و با توجه به علاقه سلطان محمود، هزار بیت شعر برمبنای داستان های موجود می سراید ولی به دلایل نامعلوم کشته می شود.»
او در ادامه گفت: «پس از آن ابو منصور رزاق (از شخصیت های مهم آن زمان) از فردوسی که قبل تر «بیژن و منیژه» را سروده می خواهد سرایش این اشعار را ادامه دهد. بدین ترتیب اثر منظوم «شاهنامه» خلق می شود اثری که در آن و به درستی کلمات فارسی جایگزین کلمات عربی شده اند؛ یکی از مواردی که دشمن تراشی ها برعلیه فردوسی را افزایش می دهد و در نهایت منجر به مرگ او می شود. نقش فردوسی در پاسداشت زبان فارسی به حدی موثر است که در زمان «جنگ کانال سوئز»، یکی از بزرگان مصر در جواب یکی از خبرنگاران که می پرسد چرا شما زبان قبلی خود که در زمان فرعونیان، یونانی بود را حفظ نکردید و اجازه دادید زبان عربی جایگزین زبان قبلی شود، می گوید: چون ما «فردوسی» نداشتیم که زبان ما را ثبت کند!»
گوینده برنامه خاطره انگیز «فرهنگ مردم» با اشاره به اهمیت زبان و زبان آموزی در اشعار فردوسی، گفت: «زبان آموزی را در «شاهنامه» و در جنگ هیولاها با کیومرث و طهمورث میخوانیم که آنها از هیولاها که 30 زبان میدانستند، زبان میآموزند. مردمی که هنوز به علوم خاصی دسترسی نداشتند و فراگیری زبان برایشان اهمیت داشت. اینکه چگونه هیولاها در شاهنامه زبان می دانند، قابل تأمل است؛ هیولا ها ، که به نوعی می توان آن ها را تکامل نیافته انسان دانست، به علوم و ماوراء الطبیعه دست می یابند که زبان نیز جزوی از این علوم هستند. آن ها مثل انسان روی دوپا راه می روند، با دستانشان جنگ می کنند، ولی حافظه آن ها به اندازه انسان نیست و 30 درصد هوش انسان را دارند. هیولاها بخشی از افسانه اند، افسانه هایی که در ادبیات همه کشور ها وجود دارد، مثل رابین هود که بخشی از آن واقعیت و بخشی دیگرافسانه است. شاید بتوان بر اساس نظریه ای که انسان را تکامل یافته میمون می داند، با توجه به اینکه میمون با چهار دست و پا راه می رود، موجوداتی نظیر هیولا ها را انسان تکامل نیافته در گذشته دانست.»
راوی «من و عالیجناب» و «قصه های بامزی»، پیرامون لزوم خوانش شاهنامه و آثار ماندگار ادبیات فارسی برای نسل جدید تأکید کرد: «شاید اشعاری همچون ابیات شاهنامه، در بار نخست کمی سنگین به نظر برسند ولی تنها یکبار درست خواندن آن توسط معلمی که بتواند ابیات را درست ادا کند، خوانش آن را در ادامه آسان خواهد کرد. ضمن اینکه دانستن محتویات شاهنامه، فرزندان ما را از خردسالی با تاریخ و تمدن ایرانی آشنا می سازد و به مرور اورا همپای تاریخ به جلو می برد. نمایشی کردن داستان های موجود در ادبیات ما و درست کردن فیلم و کارتون با استفاده از آن ها نیز به شرطی مطلوب و موثر است که در سطح عالی و زیبا ساخته شود. این گونه آثار می بایست موجب ارتقا و اعتلای شأن «شاهنامه» و امثال آن شوند و در هر رده سنی ویژگی های بصری و تأثیرگذاری کلامی آن رده سنی را در نظر گیرند.»
هنرپیشه نقش «مادام» با لحجه فرانسوی در مجموعه تاریخی«امیرکبیر» در خاتمه عنوان کرد: «در سالهای فعالیت من در رادیو- تلویزیون و دوبله به دلیل محدودیت تولید این قبیل آثار، متأسفانه تا کنون کاری به شخص من در مورد «شاهنامه» پیشنهاد نشده است. البته مدتی بود خوانش داستان های شاهنامه را با هزینه شخصی در فضای مجازی با عنوان «من و عالیجناب فردوسی» به علاقمندان، آغاز کرده بودم که با محدودیت اینترنت ادامه آن برایم غیرممکن شد. وقتی برخی برنامه سازان از روی لطف، من را از حافظان شاهنامه می دانند ولی من فضایی برای ادای دین و معرفی شاهنامه ندارم، مایه تأسف است. در این بین وجود برخی مدیران رادیویی مانند آقای پارسی گویان، غنیمتی بود که 5 دقیقه 80 قسمتی را در رادیو به من اختصاص دادند تا در مورد شاهنامه سخن بگویم. ولی محدودیت زمانی رادیو و زمان پخش بین 3-4 بامداد، زمانبندی مناسبی برای خواندن اشعار شاهنامه نبود.»
۵۷۲۴۵