این نویسنده درباره نوشتن از اسطورهها و اینکه به نظر میرسد کمتر به اسطورههای ایرانی پرداخته شده است اظهار کرد: در جامعه برای معرفی اسطوره باید همه چیز همداستان باشد، فقط نویسنده تنها نیست. چیزهایی را که نویسنده مینویسد و کتاب میشود، پخشیها باید آن را پخش کنند، ارشاد حمایت کند و یا تلویزیون از آنها فیلم انیمیشن بسازد؛ اما در اینجا رابطهها فردی است. آنچه قاعدتاً تلویزیون میسازد، چیزی نیست که نویسنده نوشته و یا چیزی نیست که در آن حالت ادبی داشته باشد؛ بلکه هر چیزی را میتوانند با توجه به فضای فکریای که دارند برای خود مصادره کنند. برای معرفی اسطوره همکاری همهجانبه نیاز است و اگر اسطوره معرفی نمیشود برای این است که این همکاری وجود ندارد.
او با تأکید بر اینکه رابطه سیستماتیک میان نویسندهها و سایر سازمانها و نهادها وجود ندارد: گفت به طور مثال آموزش و پرورش کتابهای برگزیده را خریداری نمیکند، کتابها آنطور که باید و شاید به دست همه مخاطبان نمیرسد، خرید کتاب برای کتابخانهها طبق الگوهای ادبی نیست و در این شرایط اگر نویسنده ادبیات کودکی کتاب خوبی درباره اسطورهها نوشته باشد گموگور میشود.
اکبرپور موفقیت یک اثر ادبی را در گرو ارتباط سیستماتیک میان نهادهای مختلف خواند و افزود: اگر اثری از کشورهای دیگر در جامعه مطرح میشود برای این است که به عالم فیلم و سینما میآید، انیمیشن میشود و در دیگر چرخهها مطرح میشود. اگر بچههای امروز ما بتمن را بهتر میشناسند برای این است که چرخهشان معیوب نیست و چرخه ما معیوب است و ارتباط هنرمند با دیگر دستگاهها قطع است. تعداد نویسندگانی که با سایر نهادها از جمله آموزش و پرورش ارتباط برقرار میکنند شاید پنج درصد هم نباشد.
نویسنده «کرم شلوارپوش»، «من یک گوزن بودم» و «پدرامالسلطنه و سلفی با قبله عالم» با اشاره به اینکه اسطورهها را هم میشود بازنویسی کرد و هم بازآفرینی خاطرنشان کرد: بازآفرینی باید به گونهای باشد که بازتولید اسطوره نداشته باشیم بلکه اسطوره را در فرایندهای جدید و امروزی دربیاورریم. اسطوره برای دوران پیشافلسفه بوده که بشر به صورت بدوی و ابتدایی به سوالات زندگی جواب میداده است.
او ادامه داد: به نظرم شاید دوران اسطوره گذشته باشد اما مهم است که چطور بازآفرینی شود و نگاه مدرنی به آن داشته باشیم تا دوباره به دام اسطورهها نیفتیم. باید منتقد اسطورهها باشیم و در عین حال اسطورهها را معرفی کنیم.
احمد اکبرپور درباره نحوه پرداختن به اسطورهها نیز گفت: من در طنزهایم با «هفت خان رستم» شوخی کردم؛ یک هفت خان درست کردم و الزاما اسم رستم را نیاوردم اما قهرمان طنزی دارم که در خانی از ترس بسیار خرابکاری میکند در حدی که مجبور میشود شلوار خود را عوض کند و بعد وارد خان بعدی میشود. میتوانیم با اسطورهها شوخی کنیم و یا هر کار دیگری و این کار باعث بهتر دیده شدن آنها میشود. البته دیدگاهی وجود دارد و میگویند نمیشود با شاهنامه شوخی کرد. کسانی که این دیدگاه را دارند نمیدانند ۵۰ سال بعد از حافظ ابو اسحاق احمد بن حلاج اطعمه با شعرهای حافظ و سعدی با غذا شوخی میکند. سنت نقیضه از ۶۰۰ سال پیش رایج بوده است. مثلا او حتی با شعرهای عرفانی ما هم شوخی کرده است. شیخ اطعمه با تضمین و بهره از شعر بزرگان و توصیف غذاها گونه تازهای از طنز را وارد ادبیات کرد. برای مثال در جواب این بیت خواجه حافظ شیراز: آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند! میگوید: کیپا پزان، دمی که سر کله، وا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند! منظورم این است که الزاما نباید اسطورهها به شکلهای عبوس برای کودکان و نوجوانان بازآفرینی شود و میتواند شکلهای متنوعی داشته باشد.
۵۷۵۷