درباره شاهنامه سخنان بسیار گفتهاند یکی از عظیمترین این سخنان، بیان ژان ژاک آمپر، استاد سربن و ناقد و نویسنده بزرگ فرانسه در قرن نوزدهم است که در کتاب «علوم و ادبیات در مشرق زمین» گفته است: «شاهنامه یکی از بزرگترین آثاری است که نبوغ بشر فراهم آورده است.»
با بیان این مقدمه کوتاه به بررسی شاهنامه از دیدگاه ادبیات تطبیقی خواهیم پرداخت.
از منظر ادبیات تطبیقی، به وجوه گوناگون میتوان در شاهنامه حکیم طوسی، ابوالقاسم فردوسی نگریست. ما از میان وجوه متعدد، ترجمه را مطمح نظر قرار میدهیم که آن را مادر ادبیات تطبیقی قلمداد کردهاند. این شاهکار جامع ادبی که هم حماسه در آن است و هم وصف، تغزل و تراژدی به بسیاری از زبانهای زنده دنیا ترجمه شده است. که شاید بتوان گفت مهمترین این ترجمهها به لحاظ تاریخی و ادبی، ترجمههای فرانسه و عربی است که در این گفتار کوتاه نگاهی گذرا به این دو خواهیم افکند.
ظاهرا قدیمیترین ترجمه شاهنامه، ترجمه بنداری اصفهانی است که در قرن هفتم هجری به بیانی شیوا شاهنامه را به زبان عربی برگردانده است. این ترجمه جایگاه تاریخی- ادبی بیبدیلی دارد و این عمدتا به سبب نزدیکی نسبی زمان ترجمه به روزگار فردوسی و نیز استفاده مترجم از نسخهای از شاهنامه است که امروزه در دسترس نیست.
ترجمه مهم دیگری از شاهنامه که در قرن نوزدهم میلادی به زبان فرانسه انجام شده است، ترجمه ژول مُل (Jules Moil) که به امر دولت فرانسه، پنجاه سال آخر عمر خویش را به تحقیق و ترجمه درباره شاهنامه پرداخت: ناگفته نماند که پیش از مل، خاورشناس دیگری به نام والنبورگ در طی ۶ سال مثنوی مولوی را نیز ترجمه کرده بود اما برای آتشسوزی خانهاش حاصل زحمات او بر باد رفت. او گفته بود: «سوختن و دود شدن زندگیام مهم نبود، اگر ترجمه مثنوی برایم مانده بود.»
ژول مُل استاد فلسفه از آلمان بود ولی به سبب عشق وافری که به ادبیات داشت به مدرسه زبانهای شرقی فرانسه رفت و زبان و ادبیات فارسی را آموخت. او شاگرد مستشرق دیگری به نام سیلومتر دوساسی بود. مُل از سال ۱۸۲۷ تا ۱۸۷۶ (زمان مرگ) را وقف شاهنامه کرد و در این راه زحمات و مشقات فراوانی را تحمل کرد.
وی در سال ۱۸۳۸ نخستین مجلد ترجمه شاهنامه را با مقدمهای محققانه به چاپ رساند و کتاب او سهم عظیمی در معرفی شاهنامه به اروپاییان ایفا کرد و مورد استفاده شرقشناسان شهیری چون نولد که و ماسه قرار گرفت. این است نقش عظیم ترجمه به عنوان بزرگترین خدمت ادبی بشریت به ادبیات جهانی.
در پایان سزاوار است که از اصطلاحی در علم جامعهشناسی سخن به میان آوریم و آن سندرم بطالت اجتماعی است که ظاهرا به آن دچاریم و اهل کارهای بزرگ نیستیم. چراکه متاسفانه نه تنها ایرانیان هستند که فاقد ترجمههای منظوم وعظیم و برگردانِ دواوین کامل شعرای شهیر جهان به زبان فارسی هستند. البته سهمی از این تقصیر و توان تاریخی و کوتاهی در حق ادبیات جهانی را در ایران باید به حساب دولتها و حکومتها گذاشت که به ویژه ما در برخی برهههای زمانی، اشخاصی سیاسی و فاقد توانایی علمی و ادبی کافی را بر مسند امور فرهنگی و ادبی نماندهاند!
در مقدمه کتاب «عاشقانههای مبتنی با شناختنامه» به فقر شدید ایران در زمینه ترجمه دیوانهای کامل دیگر زبانهای جهان پرداخته شده است، بدان امید که این هشدارها کارگر افتد و نسل معاصر ایران سهم خویش در فرهنگ و ادبیات جهانی را بر عهده گیرد.
۵۷۵۷