مرجان صادقی: سبک یا ژانر هارد بویلد، داستان جنایی با حضور یک کارآگاه است که در دوران ممنوعیت الکل در ایالاتمتحده آمریکا (۱۹۳۳-۱۹۲۰) و پس از آن رونق گرفت. در اواخر سال ۱۹۲۹ میلادی، سال رکود آمریکا که گرد ناامیدی و تنش بر اجتماع پاشیده شده بود، این داستانهای کارآگاهی برای انعکاس دلهره و ناامیدی مردم نوشته میشدند. وظیفه کارآگاه داستانهای هارد بویلد بهعنوان شخصیت اول این داستانها این بود که بتواند بخشی از بینظمیهای اجتماعی را سامان ببخشد.
از نشانههای عمده این نوع داستان این بود که برقراری عدالت برای کارآگاه عواقب وخیمی به بار میآورد. از آنجاییکه نگاه به نظام قضایی نگاه مثبتی نبود و آن را بهاندازه مجرمان سازمانیافته، فاسد میدانستند، موقعیتی که داستان هارد بویلد ایجاد میکرد، در چرخه خشونت ادامه پیدا میکرد. «جان دیلی»، «دشیل همت»، «ریموند چندلر»، «چستر هایمز»، «راس مکدونالد» و «میکی اسپیلین» بهعنوان نویسندهی داستانهای هارد بویلدی هستند. تفاوت اصلی ژانر تریلر با هارد بویلد در تنوع ترکیبهای مختلفش است. هارد بویلد فقط به داستانهای پلیسی و کارآگاهی تعلق دارد درحالیکه تریلر انواع مختلفی را در برمیگیرد: پلیسی، جنایی، جاسوسی، تاریخی، حقوقی، سایبر و…
رمان وارث خاموشی نوشته «مهدیه زرگر» از نشر کتابسرای تندیس را میتوان در دستهی این سبک دانست. داستان در سمنان اتفاق میافتد و فصل اوّل رمان با در جادهی برفی در منطقهای به اسم «سرو کوهی» و زاویهی دید یک زن معلول شروع میشود.
«سرش را تکیه داد به شیشهی سرد ماشین، به صدایی که هر صبح و شب در سرش ناله میکرد گوش سپرد. نه به خودش، نه این زنی که در ماشین نشسته بود و هراسان اطرافش را میپایید، به زن درونش همانی که هنوز زنده بود.» ص ۱۰
این شروع نشان میدهد نویسنده قصد برگشت به دورانی را دارد که درگذشتهی زن اتفاق افتاده؛ نویسنده در مورد انتخاب این فصل بهعنوان لولای دروازهی مرکزی رمان میگوید: نهتنها در داستانها و قصهها بلکه در زندگی حقیقی، گذشته همیشه مرموز و کنجکاویی برانگیز است. رازهایی که انسان با خود هر روز هر شب به اینسو و آنسو میکشند. رازها و وقایعی که دیگران دوست دارند به آن سرک بکشند.
در رمان وارث خاموشی زن معلول هم گذاری به گذشته میزند؛ آنچه مخاطب دوست دارد بداند. نکته دیگر اینکه من در بیشتر آثارم همیشه افتتاحیه را با رازی از گذشته شروع میکنم چون به نظرم جذابیت داستان بیشتر حفظ میشود.
تصویر خدشهدار شدهی زن و نگاه زنستیز بهطور تلویحی در فصل اوّل و سپس در ورود داستان یعنی قتل پزشک زن، تصویری است که تا اندازهای به مخاطب محل رخداد جنایت را نشان میدهد. آنچنانکه در فصل اوّل زنی ملتمسانه خطاب به مردی میگوید: «آقا تورو به امام رضا بگذره، اشتباه کرده» ص ۱۱
در ادامه: «زن بر اثر سقوط از پشتبام مُرده» ص ۱۶
«یونس با خودش گفت زن از لحظهای که تصمیم به خودکشی گرفته درد کشیده» ص ۱۷
نویسنده از تعریف اشتباه در انجام وظیفه و عدول از دایرهی وظایف و تعاریف تیپیکال زن و همینطور تعدیل این نگاه عرفی با گذشت زمان در این رمان میافزاید: زنان وارث خاموشی همگی بهنوعی معترضاند. حتی آن زنی که لبهای زنان خطاکار را میدوزد و سوزن در سر نوزادان میکند. آنها حتی وقتی در زندگی معمولی خود هستند باز هم دست به خطا میزنند تا راهی برای زندگی بهتر پیدا کنند. راهی برای فرار یا حتی عدم پذیرش اشتباه…
روای راستین رمان وارث خاموشی زنان هستند از ملاسکینه گرفته تا مادر یونس بازرگان که در جایجای رمان همراه ماست.
بیشتر بخوانید:
روایت زنی قربانی یک تجاوز وحشیانه/هراس در جزیرهی امن انتقام
قتلهای مشکوک در روستایی رازآلود/ پوستانداختن ترس در رویارویی با شر
رگ کودک و مرفینهای گمشده/ داستانهای یک نویسنده از روزهایی که پرستار بود
یونس بازرگان مسئول و مأمور بررسی قتل دکتر چهلودوسالهای به اسم ساجده سیف پزشک زنان و زایمان است. یونس بازرگان در خواب زنی را میبیند که مشغول قالیبافی است. به نظر میرسد تأکید بر این رؤیای تکرارشونده اهمیت مرکزی زن را در رمان نشان میدهد، مهدیه زرگر نویسندهی جوان جنایینویس، در آفرینش شخصیت بازرگان دغدغهی حیات عاطفی را با این رؤیای تکرار شونده و علاقهاش به دختری کتابفروش تلطیف میکند و قتل دکتر و قطع دو دستش را در برابر این لطافت میگذارد. قتلی که در شهر سروصدا کرده بیشتر به این خاطر فجیع خوانده میشود که دستهای مقتول قطع و از صحنهی جنایت ربوده شده.
«من میدونم که میتونسته خیلی راحت سر رو از گردن جدا کنه امّا این کار رو نکرده، امّا دستها رو با خودش برده» ص ۴۶
نویسنده در مورد چرایی انتخاب دست بهعنوان اندام مفقود شدهی مقتول میگوید: در بخشی از کتاب رضا به سرگرد بازرگان دلیل بریدن دستهای سیف را میگوید، اما دلیل اصلی یا بهتر بگویم کارکرد دستها یک مشخصه دارد، دستها شریک جرم هستند در یک اتفاق هسته اصلی را مغز و افکارش میچیند دستها یاریرسان جنایت هستند. دستها در این داستان عامل فسادند، دستهایی که دهان میدوزد، دستهایی که جنینی را سقط میکند…
بین قتل اول که بیسروصدا، محتاطانه و غیرقابل ردیابی میآید تا قتل دوم چیدمان پازل بسیار کُند و گرهگشاییهای به نظر ابتر میآید. جملاتی ازایندست که: «چه کسی فکرش را میکرد که دکتری که همه ازش راضی بودن کاری کنه که جوابش شقه کردن با چاقو باشه» ص ۱۲۱
مشکوک شدن به پسر دکتر که پیگیر مبلغ واریزی مادرش به خیریه بوده، چندان پیشرفتی در پرونده دیده نمیشود. نویسنده برای نوشتن انگیزههای پنهان پشت این قتل صبوری به خرج داده. مهدیه زرگر در مورد اطلاعات آهسته و ریتم بهظاهر کند داستان میگوید: در برخی آثار جنایی از افتتاحیه تا بخشی از کار روند داستان کند و آهسته است چون نشانهها بهآرامی باید بیان شود. زمان مشخص برای تیم، یافتن آثار جرم و خطای قاتل. تمام این موارد زمان مناسب میخواهد و شتابزدگی در بیان، باعث ایجاد دلزدگی میشود البته در آثار سینمایی کمتر چنین مواردی دیده میشود چون مخاطب آثار دیداری خیلی کمحوصلهتر از کتابخوانها هستند.
اعتقاد عمده این است که داستانهای جنایی را تنها باید برای سرگرم کردن مخاطب مینویسند، اسیر سطحینگری و عوامپسندی نشدن و به دام ابتذال نیفتادن هنری است که نویسنده باید آن را با زیرکی استفاده کند. رمانهای جنایی اگر در عین اینکه سرگرمکنندگی این قدرت روایتگری نویسنده را نشان دهد و مخاطب را به تأمل و تفکر وادارد.
نویسنده وارث خاموشی در مورد تجربهی جنایینویسی و نگهداشتن این تعادل، شرح میدهد: وارث خاموشی اولین رمان جنایی من بود و خب تجربهای در این حیطه نداشتم و مهمتر اینکه در شهرستان اطلاع و دسترسی به پروندههای جنایی برای کسب تجربه و ارتباط برقرار کردن با آگاهی کار طاقتفرسا و گاهی امنیتی است که برای من سخت مقدور شد. من جدای از شرایط و ویژگیهای داستان جنایی به دنبال چرایی جنایت بودم. دوست داشتم از منظر فلسفه زندگی و بُعد روانشناسی این کتاب موردبررسی قرار بگیرد و این وجه در آن کاملاً مشهود باشد نه اینکه تنها یک کتاب سرگرم کننده باشد برای گذراندن وقت.
قتل دوم هم وحشیانه و با قطع سر مقتول رخداده. بارزترین و مهمترین وجه این دو قتل تا میانهی رمان نشان از خشونت افسارگسیختهای میدهد که بیپرده به نمایش درمیآید. این نوع ایجاد ترس و تعلیق دست زدن و بازنمایی روان انسان در موقعیتهای ملتهب و مضطرب زندگی است و گاهی مبتنی بر یافتههای فروید در علم روانکاوی. مخاطب ناخودآگاه به ربط این دو قتل به همفکر میکند. همانطور که نیاز دارد به جملهای هم برمیخورد که باید سرنخی در مورد این ادعا باشد: «از کجا معلوم این دو تا قتل بهم ربط داشته باشه؟» ص ۱۲۱
امّا پاسخی که به این سؤال مهم در بستر رمان جنایی داده میشود نه مکفی است و نه مورد انتظار: «افرادی که به قتل رسیدهن نام و نشون دارن و کارشون بهم ربط نداره که میتونیم پیگیرش بشیم…»ص ۱۲۲
مخاطب برای شناختن قاتل کنجکاوتر شده. خلق موقعیتهای دلهرهآور او را با با خود همراه میکند و پا به پای قصه و شخصیتهایش به تعقیب و تماشا وامیدارد.
نویسنده در مورد دقیقههای جهنمی که قاتل برای همیشه در گوشهای از ذهنش بایگانی کرده تا از آن برای انتقام استفاده کند و شاید تأثیر آن در انگیزه قتل میافزاید: در علم روانشناسی بهکرات بر این موضوع تأکید شده است که موضوعی تازه، خشم بیشتری در خود تولید میکند. هر چه از زمان حادثه بگذرد زخم و رنج کهنهتر و عمیقتر میشود. نمونه بارز آن مدت زمان بازداشت یک مجرم تا اعدام یا مجازاتش، وقت مناسبی است تا خانواده مقتول سرد شوند یا خود قاتل اظهار پشیمانی کند. اما در بسیاری موارد این موضوع کاملاً کارکرد خاص خودش را داشته. بهطوریکه فرد زخم خورده تا سالها به دنبال انتقام بوده؛ اما میشود بر این نکته تأکید کرد که باز هم ما یک موضوع خانوادگی طرف هستیم مثل اغلب آثار جنایی ایران.
تنگنایی که زرگر به شکل مشهودی دوباره به آن برمیگردد، لولای دروازهی رمان، فصل نخست آن است. کسب شناختی از گذشته و مربوط کردن آن به امروز و پروندهای که یونس بازرگان به آن مشغول است، اهمیت یافتن ضمیر ناخودآگاه و نقش آن در رفتارشناسی انسان نویسنده را مشغول «موضوع» زندگی در هیئت مرگ میکند. یکهتازیهای قاتل ریشه در جایگاه عواطف سرخورده است. محصول سرخوردگی عاطفهای که ریشهای و قابلردیابی در بسیاری از مسائل وجودی انسان مثل تنهایی و اضطراب است که در این در بستر قصه و درام بازنمایی میشود.
در پایانبندی این ریشههای درهم تنیده بیشتر به چشم میخورد. نویسنده در مورد انتخاب این پایان و همچنین ربط آن به نام رمان «وارث خاموشی» اضافه میکند: وارث خاموشی راوی زندگی رضا احمدی یا حسن دولتی نیست او پله به پله با یونس بازرگان قدم برمیدارد و همراه اوست اما در پایان باز هم سرخوردگی دو مرد را نشان میدهد کسی که تلاش کرده میراث حضور خودش را بهجای بگذارد با پاکسازی جهان پیرامون و خاموشی یونس بازرگان و خانوادهای که هیچ نشانی از آنها ندارد.
در پایان هر دو مجبور میشوند خاموشی اختیار کنند یکی با خون ریختن دیگری با لب فروبستن…
۵۷۵۷