حسین قره: امیرحسین مدرس چهره آشنایی است، سالهاست که در سینما و تلویزیون و رادیو کار میکند، از بازیگری تا خوانندگی و از دوبله تا مجریگری، او همان سالها که بر صفحه تلویزیون در مقام اجرا ظاهر میشد مخاطبان را با خوانش درست اشعار و روایت صحیح اخبار، سر ذوق میآورد تا پیگیر برنامههایش باشند. آن برنامهها نشان میداد که او اهل ادب است و با ادیبان قدیم و استادان جدید موانست دارد. این همه بود تا وقتی که کتاب «وحی بر توفان» منتشر شد و مدرس نشان داد که دستی هم به آتش تدوین و تصحیح دارد، آن کتاب دربردارنده اشعار «آقامحمد شیخا» معروف به «مقبل اصفهانی» است، شاعر شوریده اواخر عصر صفوی در شبهقاره هند و جایزهٔ تقدیر چهلمین دورهٔ کتاب سال را از آن خود کرد. بماند که از او دو دفتر شعر «مبتلای اقیانوس» و «بانوی اعتدالِ بهاران» نیز منتشر شده و کتاب «جام باقی» انتخابی از غزلیات شاعران قدیم و جدید فارسی است که میتوان آن را به وقایع عاشورا پیوند داد.
امیرحسین مدرس بهتازگی کتاب «قطرهٔ دریای همت» را تصحیح و تدوین کرده که برگزیدهای است از اشعار «طالب علی لکهنویی» متخلص به «عیشی»، انتشار دومین کتاب در تصحیح بهانهای شد تا با او گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید:
این دومین کتاب شما در حوزه تصحیح متون گذشته است، چرا شاعران بعد از صفوی را انتخاب میکنید، چه ویژگی زبانی و تاریخی شما را مجذوب دوره کرده است؟ و بهغیراز علایق شخصی، چه ویژگی زبانی و ادبی شما را به این دوره خاص کشانده و نه دوره دیگری؟
این انتخابها کاملاً اتفاقی است. چنین نیست که از ابتدا تصمیمی در این خصوص گرفته و بر دورهٔ مشخصی متمرکز باشم. در بین نسخههای خطی و میراث مکتوب ایرانی – اسلامی جستوجو میکنم و برمیگزینم. عیار انتخابم اولاً ارزش ادبی و مفهومی، و ثانیاً مهجوری و ناشناختگیِ اثر و پدیدآورندهٔ آن است؛ ثالثاً – و طبعاً – تصحیح هم نشده باشد. حال، ممکن است بیشتر مربوط به دورهای که فرمودید باشد. ضمن اینکه آثاری که از دورهٔ صفویه به بعد بهجا مانده، از کمّیّت بیشتری برخوردار است و دستیابترند، گرچه نسخهیابی مشکلات فراوانی دارد.
آیا به دنبال احیا شاعر و شاعرانهها با گرایش مذهب شیعه هستید؟
در این خصوص نیز اصرار و تمرکزی ندارم. باز هم مربوط به همان جستوجوست. طبیعتاً بسیاری از شاعران و نویسندگان، در ضمن آثارشان مدایح و مراثیِ اهلبیت (ع) وجود دارد و ارادت خود به خاندانِ سیّدِ اعظم (ص) را در خلالِ شعر و نثرشان بیان داشتهاند. غزل و قصیده و رباعی و قالبهای دیگر در موضوعات متفاوت و متعددی سرودهاند، به رسمِ معهودِ روزگارشان برای فرمانروا و سپهدار و صاحبمنصبی مدح یا مرثیه گفتهاند و چند غزل یا قصیده نیز در مدح و منقبت یا رثاء اولیاء دین دارند. بنابراین نمیتوان اِطلاقِ صِرفِ ادبیات یا اثر مذهبی – شیعی بر اینها کرد، بلکه مجموعهای است شامل موضوعات مختلف، از جمله موضوعات مذهبی یا به قول شما: شیعی.
البته اگر آثاری را بیابم که صِرفاً و مطلقاً در ساحت و موضوع مذهبی (= شیعی) باشد و ارزش بررسی و تصحیح داشته باشد و تاکنون معرفی نشده باشد، مطمئناً انتخاب و کار خواهم کرد.
خالی شدن فضای شاعرانه شیعه در روزگار ما و رواج شعرهای کممایه در منقبت اولیا و وقایع کربلا آیا نقشی در انتخابهای شما داشته است، تا نشان دهید که شاعرانههای سنگینوزن دیگری به غیر نامهای بلندآوازهای همچون محتشم هم وجود دارند و در کنار صدای بلند ابتذال و میانمایگی صدایی اصیل را نشان دهید.
بله، بله؛ این یکی از دغدغههای اصلی و همیشگی من است و اصلاً در این خصوص بسیار حساسیت دارم. البته ممکن است کاملاً شخصی باشد این علاقه و حساسیت؛ ولی در حد بضاعت سعی میکنم آنچه درست است و از استادانم آموختهام را معرفی و عَرضه کنم.
این نکته را نیز فرونگذاریم که مولانا محتشم، دیوان مفصّلی با موضوعات مختلف در قالبهای متنوع شعری دارد و صِرفاً مرثیهسُرا نیست. آنچه او را به این پایه از عظمت و عالَمگیری رساند، همان ترکیببندی است که میدانیم و با آن مأنوسیم.
ببینید، من قبل از «قطرهٔ دریای همّت»، کتاب «وحی بر توفان» را منتشر کردم که از قضا جایزهٔ تقدیر چهلمین دورهٔ کتاب سال هم به آن تعلق گرفت. جامعترین نسخه از اشعار «مُقبِلِ اصفهانی» (قرن ۱۲ قمری) که تاکنون به دست آمده، بر اساس پانزده نسخهٔ خطّی. البته نسخههای بسیاری از اشعار مقبل در گنجینهها و کتابخانههای ایران و دنیا موجود است که من به همین پانزده نسخه دست یافتم. خب، مقبل اصفهانی بنیانگذار شیوهای در مرثیهسرایی است با عنوان «واقعهسُرایی». در مقدمهٔ کتابِ وحی بر توفان به تفصیل در این خصوص توضیح دادهام و حالا اینجا مکرر نمیکنم. اما نکتهاش این است که به موازات واقعهسرایی، «واقعهخوانی» نیز شکل گرفت؛ چون مقبل اشعارش را در همان زمان در مجالس و محافل عزاداری اهلبیت (ع) میخوانده و به عبارتِ دقیقتر «اجرا» میکرده است. پس از او هم رسمِ واقعهخوانی در بین شیعیان شبهقاره (و حتی دوستداران اهلبیت از ادیان و مذاهب دیگر) رایج شد که به ایران نیز راه یافت. الآن پس از گذشتِ دویست و هشتادوهشت سال از وفاتِ مقبل، هنوز این رسم در برخی مناطق شبهقاره برپاست؛ اما در ایران تا به حال شما از این رسمِ واقعهخوانی حتی اسمی شنیدهاید؟!
متأسفانه هیاهو و اصطلاحاً شلوغبازی زیاد داریم، ولی توجه و دقت و غور و غوص در این ساحت آنقدر کم و نادر است که گویی نیست. به قول معروف: «اَلـنّادِرُ کـَالْمَعدوم»، یعنی هرچه بسیار کمیاب است، انگار اصلاً وجود ندارد. این است که هر تلاشی و هر قدمی در احیاء و معرفی و نشر آثارِ ادبیِ صحیح و متین و ارزشمند و قَوی در این ساحت، به رفع و دفع میانمایگی – و به قول شما: ابتذال – کمک میکند.
بیشتر بخوانید:
امیرحسین مدرس و ساعد باقری روایتگر عاشورا / رادیو هم شور محرم می گیرد
مقتلخوانی امیرحسین مدرس در روز عاشورا
نشر نیستان و قطره دریای همت
متدینِ ملیگرا، مهندسِ سیاستمدار/ عزتالله سحابی به روایت خودش
برای تصحیح متون از چه برابر نهادهایی بهره میبرید، نسخ چندگانهای از متون و کتب انتخابی شما وجود دارند و شما بر اساس زبان دوره یا قیاسهای زبان شناسانه و لغت شناسانه (با توجه به موقعیت جغرافیایی شاعر) متون را اصلاح کردید یا شیوه و روش دیگری دارید. (با توجه به اینکه روی جلد نوشته شده بر اساس دو نسخه خطی، که این حداقل برابر نهاد است، به عبارتی اگر نسخه دیگری وجود داشته بر چه اصلی از تحقیق کنار گذاشته شده است.) با توجه به اختلاف زبان زیسته شاعر (حوزه هند و پاکستان امروز) و زبان شعر آن، کار تصحیح دشوار میشود. کشف بعضی از لغات محلی تأثیری در فهم شعر دارد.
دو نسخه، حداقل نیست! حداقلی که میفرمایید، وقتی است که فقط یک نسخه داشته باشیم، نسخهٔ واحد. مثل نسخهای که هماکنون از شاعری مهجور و ناشناخته در دست تصحیح دارم. فقط همین یک نسخه است، آن هم به خط خود شاعر کتابت شده!
ببینید، اساساً نسخهها ممکن است متعدد باشند یا واحد. اگر تعدد داشته باشند، تا حد ممکن و دستیاب، گردآوری و سپس نسخهای که قدیمیتر از بقیه است بهعنوان نسخهٔ اساس، مبنا قرار گرفته و بقیهٔ نُسَخ با آن تطبیق داده و مقابله میشود. برای تصحیح، چند روش تعریف شده است: انتقادی، التقاطی و بینابین، قیاسی و ذوقی. به سادهترین بیان اگر بخواهم عرض کنم، وقتی با تعدد نسخهها مواجهیم از روش تصحیح انتقادی (یعنی همان نسخهٔ اساس و تطابق با بقیهٔ نُسَخ) استفاده میکنیم. اگر نسخهها در ضبط و ثبت عبارات، تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته و اصطلاحاً «همارز» باشند، تصحیح التقاطی به کار میبریم؛ یعنی مصحح بر اساس اجتهاد خود هر ضبطی را که صحیح و اصیلتر بداند، از بین نسخهها برمیگزیند، که البته شیوهٔ آسانی هم نیست. باز اگر در همین نسخههای همارز و همامتیاز، یکی از آنها کمی ارزشمندتر و قابل توجه بیشتری باشد (نه اینکه قابلیت نسخهٔ اساس را داشته باشد)، از روش تصحیح بینابینی استفاده میکنیم. اما اگر فقط با یک نسخه سر و کار داشته باشیم به سراغ شیوهٔ قیاسی میرویم. این، دشوارترین نوع تصحیح است، چون هیچ نسخهٔ دیگری برای تطابق و مقابله نداریم و نسخه هم ممکن است دارای اغلاط کتابت، بدخطی، آبخوردگی و پخششدن جوهر و افتادگی باشد!
از «کلّیّات عیشی» در ابتدا فقط یک نسخه به دستم رسید. در فهرستگان نُسَخ خطی ایران (فَنخا) هم فقط همین یک نسخه فهرست و معرفی شده است. با جستوجوی فراوان، یک نسخهٔ دیگر به صورت میکروفیلم در مرکز بینالمللی میکروفیلم نور (دهلینو) یافتم و شد دو نسخه. نسخهٔ دیگری نیافتم و همین دو را مبنای کار قرار دادم.
ببینید، تصحیح متون (همانطور که شما هم بهدرستی اشاره کردید) کار بسیار دشوار و زمانبر و حوصلهطلبی است. آدم پوست میاندازد! خواندن و استنساخ (بازنویسی) آنها یکطرف؛ و از طرف دیگر مواجهید با دریایی از اصطلاحات مختلف و متعدد فلسفه و حکمت، نجوم، طبّ قدیم، موسیقی، قرآن و حدیث، فقه، اَمثال و تعابیرِ زمان و زیستگاه پدیدآورنده، نام قدیمی شهرها و مناطق که امروزه تماماً تغییر کردهاند، نامهای اشخاصی که باید دهها کتاب و تذکره و مقاله برای معرفی آنان بررسی کنید، و صدها نکتهٔ دیگر از این دست. ضمن اینکه عبارات و جملات به زبان عربی نیز در آنها به وفور یافت میشود.
بنابراین، مصحح باید با اندوختهای قابل اعتنا از اطلاعات و آگاهی به سراغ متون برود؛ باید مسلح باشد!
نکتهٔ مهم دیگر این است که پس از تشخیص و دریافت صحیح و استوار و مستدل از متون خطی، مصحح باید در شرح و توضیح آنها به زبانی ساده و قابل درک، توانمند باشد تا همه بتوانند آن را دریابند و بهره ببرند.
آیا منابع برای تصحیح چنین متونی (صفویه و بعد از آن) در دسترس پژوهشگر قرار دارد، چه دشواریهایی بر سر راه پژوهشگر است؟
مدینه گفتی و کردی کبابم! تمامی کسانی که با موضوع تصحیح متون و نسخههای خطی سر و کار دارند، با مسألهٔ پیچیده و هزارتوی تهیهٔ نسخه مواجهند. بسیاری از نسخهها در گنجینهها و کتابخانهها و موزههای خارج از ایران نگهداری میشوند که «اگر» بتوان به آنها دسترسی پیدا کرد، پس از مکاتبات و درخواستها و ارسال سابقه و دلیل درخواست و چه و چه و چه، باید در ازای دریافت هر صفحه از نسخه، مبلغی (به دلار یا یورو) پرداخت کنید. کار درستی هم هست، اما چه کنیم که اهل تحقیق و تصحیح، جزوِ کـَرَمدارانِ عالَماند و گفت که: «کـَرَمدارانِ عالَم را دِرَم نیست…»! البته گاهی پیش میآید که برخی از گنجینهها و کتابخانههای خارجی، بعضی از نُسَخ را به انتخاب خودشان (در موضوع و تعداد) در سایتشان بارگذاری میکنند تا رایگان استفاده شود. درخصوص منابع خطی داخلی نیز تقریباً همینطور است. بعضی از کتابخانهها و موزهها و گنجینهها به مصداق «گویی که جانم میرود» عمل میکنند!
تصحیح متون کاری زمانبر و پرهزینه است، آیا جمعآوری بر اساس علاقه شخصی است یا پیشنهاد متن از طرف نشر و ناشر بوده است؟
نه، من تاکنون سفارشی کار نکردهام. کاملاً بر اساس تحلیل و بررسی و تصمیم خودم اثری را انتخاب و کار کردهام. خوشبختانه ناشران هم برمبنای اعتماد و احترام به این تحلیل و تصمیم، عمل کردهاند، چون حساسیت و اصول مرا میدانند.
بهطور خاص عیشی چطور زیست و آیا شعرها و شاعرانگی او در ارادت به اولیا خلاصه میشود. عدهای محققان نوشتهاند عیشی به صوفیه نزدیک و در غزل متأثر از حافظ و… است؛ بعضی از محققان هم تمثیلهای او در مثنویهایش را در عرفان بدیع و تازه یافتهاند، تحقیق شما درباره عیشی چه میگوید.
عیشی، زندگی کوتاهی داشته و در جوانی به دلیل بیماری (که همهگیر شده بود) از دنیا رفته است. زندگی و جایگاه ادبی او را تا جایی که دستیاب بوده و برخی از تذکرهها ثبت کردهاند، در مقدمهٔ «قطرهٔ دریای همّت» نوشتهام و اگر در این مجال بخواهم ذکر کنم، شرحی درازدامن است.
اما لازم است دو نکتهٔ مهم را عرض کنم.
در چندروز گذشته، دیدم که برخی خبرگزاریها و سایتها، در معرفی کتاب «قطرهٔ دریای همّت» و همچنین «عیشی»، دو خطای آشکار کردهاند که از قضا بخشی از آن در پرسش شما نیز هست. یکی اینکه قرن سیزدهم قمری مصادف است با کمرنگ شدن سبکِ هندی (یا اصفهانی) که به آن «دورهٔ بازگشت» میگوییم. یعنی شاعران و نویسندگان، دوباره به شیوههای قبل از سبک هندی رجوع کردند. کدام شیوهها؟ خراسانی و به ویژه عراقی. (حالا اینها تعاریف و ویژگیهای مفصّلی دارند که بازگفتنش اسباب تطویل کلام و شاید ملالآور است.) بر این اساس، نمیشود که دورهٔ بازگشت، همزمان دورهٔ ظهور و بروز طرز یا سبک هندی هم باشد!! به قول امروزیها مگه داریم؟! مثل این است که بگویید ما به شیراز رسیدیم ولی در تهرانیم!
خطای دومی که باید اصلاح شود این است که «عیشی» (برخلاف معرفی درگاههای فرهنگی و خبرگزاریها) اصلاً شاعر مذهبی (یا به اصطلاح امروز: آیینی) نیست! در تمامی کلّیّات و دیوانش، ده دوازده مدح و مرثیهٔ اهلبیت (ع) دارد و بخش عمدهاش موضوعاتی همچون عشق و حسرت و پند و عبرت و خیالپردازیهای مرسوم شاعرانه است! البته با بیانی شیرین و اندیشهای عارفانه. دلبستگی فراوانی به صائب تبریزی و کلیم کاشانی نیز داشته و شعرش ترکیب و تلفیقی از دو شیوهٔ هندی و عراقی است. در دیوانش چندین غزل و قصیده به زبان اردو نیز دارد که طبیعتاً آنها را فروگذاشته و به منتخبی از آثار فارسی او پرداختم.
امیدوارم با اقبال علاقهمندان به فرهنگ و زبان پارسی – به ویژه نسل جدیدمان – مواجه شود. نه فقط این کتاب یا کتابهای دیگرم، بلکه مجموعهٔ متونی که سروران و استادان گرانمایهام تصحیح کرده و میکنند، با اقبال عمومی مواجه شود. چون عمیقاً باورمندم که ادبیات، آیینهٔ زندگی آدمیست، و رهنمون و رهگشاست.
۵۷۵۷