عبدالعلی دستغیب در ۱۶ آبان ۱۳۱۰ در شیراز متولد شد و امروز نود و دومین صفحه زندگی خود را ورق می‌زند.

او پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی وارد دانشسرای مقدماتی شیراز شد. پس از فراغت از تحصیل به تدریس در دبستان‌های کازرون و نورآباد ممسنی پرداخت. به گفته خود، زمانی که غالبا مردم بی‌سواد بودند و کتابخوانی هم اساسا وجود نداشت به واسطه پدرش که رئیس فرهنگ شهرستان‌های فسا و فیروزآباد و جهرم بوده، کتاب و روزنامه می‌خوانده، هرچند بسیاری از کتاب‌ها مناسب سنش نبوده به گونه‌ای که در کلاس ششم ابتدایی تقریبا همه نویسندگان و رجال سیاسی ایران، از جمله کسروی، راشد، احسان طبری، و نیز محمد مسعود، محمد حجازی، بزرگ علوی، مشفق کاظمی، زین‌العابدین مراغه‌ای و دیگران را می‌شناخته و با کتاب‌های آن‌ها آشنا بوده است.

از همان دوران نوجوانی نقد می‌نوشت

دستغیب اولین نقدهایش را زمانی که دانش‌آموز ششم ابتدایی بوده در مجله نور دانش منتشر کرده است. خود می‌گوید: «‌بعد از شهریور ۲۰ روزنامه‌های زیادی منتشر شدند و آزادی بیان در مطبوعات به وجود آمده بود. من چون روزنامه و مجله می‌خواندم، اطلاعات جنبی به غیر از معلوماتی که در مدرسه آموخته بودم‌، داشتم. در انجمن‌های ادبی اندکی که در آن زمان بود، با پدرم شرکت می‌کردم. روزنامه‌نگاران و شاعرانی چون مهدی حمیدی‌ و فریدون توللی در این جلسات حضور پیدا می‌کردند و من همراه با پدرم و دوستش به این جلسات می‌رفتم و اگرچه سنم کم بود اما چیزهایی یاد می‌گرفتم.

سال ششم ابتدایی با مجله «سخن» آشنا شدم و برخی از مطالب آن را که متوجه می‌شدم، می‌خواندم. همچنین آثاری از جمالزاده، محمد حجازی و بزرگ علوی را می‌خواندم. بعد از شهریور ۱۳۲۰ که مطبوعات بیش‌تر شد، من هم برای مجله‌هایی که در تهران و شیراز بودند، مطالبی می‌نوشتم و می‌فرستادم و آن‌ها هم بدون این‌که سن و سال مرا بدانند،‌ مطالبم را چاپ می‌کردند؛ مجله‌هایی چون صبا، خواندنی‌، تهران مصور، ترقی‌ و آشفته.»

البته او تأکید دارد نقدهایی که در دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ می‌نوشته بیشتر جنبه ذوقی داشته و گاه نمی‌توانسته دلیل محکمی برای آن‌ها ارائه دهد و از خود دفاع کند. دستغیب از نقدی که در دهه ۱۳۳۰ بر کارهای جمال‌زاده نوشته است یاد می‌کند و می‌گوید: «جمال‌زاده نامه‌ای از ژنو برای من نوشتند و گفتند کاری که تو می‌کنی، نامش نقد ادبی است و به من توصیه کرد کتاب بخوانم.» و همچنین گفته بود که «اگر در اروپا کتابی نقد نشود، این مسئله موجب ناراحتی نویسنده کتاب می‌شود، چرا که به گمان او این مسئله به معنای دیده نشدن کتابش است.»

دستغیب از دوران دانشسرا این‌گونه یاد می‌کند: «زمانی که وارد دانشسرای عالی شدم، آثاری را از گی‌ دو موپاسان و شکسپیر خواندم و به فلسفه و نقد ادبی علاقه‌مند شدم. بعد مجله‌های دیگری چون فردوسی‌ و نگین منتشر شد و من که به تهران آمدم، با این مجله‌ها همکاری کردم. در اطلاعات و کیهان هم می‌نوشتم. این‌ها وسیله‌ای شد که من کتاب‌های بیش‌تری بخوانم. در این زمان، کتاب‌هایی چون «بابا گوریو» بالزاک هم بر من اثر گذاشت و دیدم را به زندگی عوض کرد.

من آثاری را از دیکنز، آندره ژید، تولستوی و داستایوفسکی می‌خواندم. در تهران با مترجمان و نویسندگان آشنا شدم و می‌رفتم آن‌ها را ببینم. اگر استادانی چون سعید نفیسی یا استاد یارشاطر سخنرانی داشتند، می‌رفتم که گوش بدهم. در مجله‌ راهنمای کتاب هم که یارشاطر مسؤول آن بود، جلسه‌ هفتگی برگزار می‌شد و کسانی چون دانش‌پژوه‌ و باستانی پاریزی به آن‌جا می‌آمدند و من می‌رفتم و شاگردی می‌کردم.»

می‌خواسته نویسنده‌ای مانند بالزاک شود اما…

او کتاب «بابا گوریو» را کتابی تأثیرگذار می‌خواند و می‌گوید: «زمانی که این کتاب را خواندم، شاید خوشایند هم نبود، با شخصیت اصلی این کتاب احساس نزدیکی کردم؛ شخصیت اصلی دانشجویی است که به پاریس می‌آید و وارد محافل اشرافی می‌شود و از طبقه پایین خود را بالا می‌کشد که به نوعی داستان بالزاک است، او در تپه مشرف پاریس ایستاده و این شهر را تماشا می‌کند و می‌گوید «ای پاریس اینک من و تو». من در یکی از عمارت‌های تهران بودم در سال ۱۳۳۸_۱۳۴۰، رمان هم می‌نوشتم، فکر کردم همین را می‌توانم به تهران بگویم، «تهران، اینک من و تو». و فکر می‌کردم اگر ادامه دهم بشوم بالزاک. این آرزوی دوره جوانی بود.»

اولین کتاب دستغیب «آیین نگارش» است؛ این کتاب طرز نگارش و انشانویسی را به دانش‌آموزان دبیرستان‌ها آموزش می‌داد و با کتاب‌های کمک‌آموزشی که آن زمان منتشر می‌شد، متفاوت بود. این کتاب در سال ۱۳۴۵ در انتشارات سپهر منتشر شد.

دو نفر نقد ادبی را جدی دنبال می‌کردند؛ من و براهنی

او درباره نقدی ادبی می‌گوید: «نقد ادبی به معنای جدید در ایران از اواخر دوره قاجار شروع شد و دوره رونق آن هم دهه ۴۰ بود و پیش از شهریور ۱۳۲۰ نقد بیش‌تر تقریظ و توضیح بود، اما کم‌کم نویسنده‌های ما یاد گرفتند نقد جدید بنویسند. کسانی مانند پرویز ناتل خانلری، پرویز داریوش، عبدالحسین زرین‌کوب، عبدالمحمد آیتی و خبره‌زاده بیش‌تر نقد دانشگاهی می‌نوشتند. بعد از آن‌ها غلامحسین یوسفی و محمدرضا شفیعی کدکنی نیز به نقد پرداختند. شاعرانی مانند نیما، شاملو، اخوان و یدالله رویایی نیز نقد می‌نوشتند.

در دهه ۴۰ دو نفر کار نقد را به صورت جدی دنبال می‌کردند؛ من و رضا براهنی. البته دیگران هم بودند، اما نقد کار ما روزانه شده بود. لحن براهنی تند و خشن بود. براهنی به‌جز این‌که خشونت داشت، بیش‌تر نظریه‌های خارجی را مطرح می‌کرد. من سعی می‌کردم لحن آموزنده و ملایم داشته باشم و زبان و ادبیات فارسی را در اولویت قرار دهم؛ یعنی نظریه‌های پست‌مدرن و فروید را بی‌خود وارد قضیه نکنم، اما براهنی چون با عرفان و ادبیات عرفانی آشنایی نداشت، مولانا را برحسب نظریه فروید، منحرف جنسی معرفی کرده بود. البته بعدا حرفش را پس گرفت. او چون در این زمینه مطالعه نداشت، این بحث را مطرح کرده بود. براهنی تا همین اواخر هم تحت تأثیر ساختارشکنی و ژاک دریداست. به هر حال او تأثیر داشت و نقدهایش پرطرفدار بود.

محمد حقوقی هم نقدهایش فرمالیستی بود و بیش‌تر به فرم توجه می‌کرد. نقدهای گلشیری معطوف به داستان بود. کسانی مانند جلال آل‌ احمد و احسان طبری هم نقد می‌نوشتند، اما کارشان نقادی نبود و برحسب ذوق و پسند خود نقد می‌نوشتند.

بعدا با تغییر و تحولات سیاسی و وقوع انقلاب در ایران ادبیات فروکش کرد و نقد هم کم‌تر مورد توجه بود. پس از جنگ دوباره ادبیات رونق گرفت و چند رمان خوب نوشته شد. شعرهای افرادی وضعیت و فرم شعر را تغییر داد. در تمام این احوال، نقدی متناسب با این تعداد آثار در حوزه‌های نمایشنامه‌نویسی، رمان و ‌شعر، پدید نیامد که با نقد دهه ۴۰ هم‌تراز باشد. مع‌الوصف با برخی نقدها هم که نوشته شد، فعالیت خوبی در این زمینه شد.»

نقد فعلی ما تعارف و تکلف است

دستغیب معتقد است: «نقد فعلی ما بیش‌تر تعارف و تکلف است و جنبه دوستی دارد و بوی جانبداری و طرفداری می‌دهد؛ نقد یک مقوله خانوادگی نیست، اما هم‌وطنان عزیز ما هنگام نقد نوشتن به شهر خود و دوستان‌شان اهمیت خاصی می‌دهند؛ مثلا محمد حقوقی از رضا براهنی در کتاب «شعر از آغاز تا امروز» نام برده و براهنی هم درباره شعرهای او در «طلا و مس» نوشته است؛ این یعنی بده بستانِ ادبی. وقتی براهنی و حقوقی این‌طور باشند، کار بقیه معلوم است.»

او منتقدی را منتقدی موفق می‌خواند که درباره تاریخ زبان فارسی و آثار ادبی اطلاعات کافی داشته باشد و می‌گوید: «منتقدی که مولوی، سعدی و حافظ را نشناسد، نمی‌تواند منتقد خوبی باشد. همچنین یک منتقد باید نقد افرادی مانند ما را هم خوانده باشد و با آثار جرجانی که در علم بلاغت و استعاره کتاب نوشته، آشنا باشد. همچنین لازم است یک منتقد حتما یک زبان خارجی هم بداند؛ چراکه به ترجمه‌ها اطمینان چندانی نیست. منتقد باید بتواند فارسی را خوب بنویسد و طوری بنویسد که همه بفهمند. آثاری که امروز جوانان می‌نویسند، فاقد فصاحت و بلاغت است. همچنین منتقد باید از بت‌پرستی و تظاهر دست بردارد. امروز ادعای هایدگرشناسی، سارترشناسی و… گریبان‌گیر درس‌خواندگان ماست. منتقد باید از این تظاهرها دست بردارد و خود را دانشجو بداند.»

او همچنین معتقد است: هنگامی که برای نقد به اثر ادبی نزدیک می‌شویم، باید تمام سوابق ذهنی خود، تعصبات، امیال و غرض‌های خود را دور بریزیم. کسی مانند رویایی، نقد می‌نویسد و مثلا اخوان را شاعر نمی‌داند، اما کسی را که به شیوه خودش شعر گفته، شاعر می‌داند. این‌ها یعنی دوستی و دشمن‌تراشی. من خود از نظر شخصی نسبت به گلشیری نظر مساعدی نداشتم، اما وقتی آثارش را خواندم، دیدم که نویسنده خوبی است و فنون خاص خود را دارد؛ بنابراین با وجودی که سابقه مخالفت شخصی داشتیم، همه آن سوابق را کنار گذاشتم و درباره آثارش نوشتم.

دستغیب در ۱۳۷۴ خورشیدی از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان منتقد نمونه برگزیده شد و لوح سپاس خدمات فرهنگی دریافت کرد. همچنین در ۱۳۸۲ خورشیدی در مراسمی در صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته شد و لوح تقدیر و جایزه دریافت کرد. در سال ۱۳۹۴ خورشیدی مستندی با نام «این مرد نیچه نیست» از زندگی عبدالعلی دستغیب ساخته و در شیراز اکران عمومی شد.

او که حالا در ۹۲سالگی است، این سال‌ها در شیراز زندگی می‌کند و در تماس‌های گاه و بی‌گاه از این که نمی‌تواند مدام کتاب بخواند و بنویسد گله دارد.

۲۲۰

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!