“ظاهرا یک انتخابات است این!”
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، این شعر طنز با مطلع «عابری از کوچهای در شهر دور» شروع میشود که در ادامه میخوانید:
عابری از کوچه ای در شهر دور
شامگاهی کرد تنهایی عبور
دید در جمعی به بحثی دلنواز
صحبت از یک انتخابات است باز
خسته بود اما درنگی ایستاد
با تامّل گفتگو را گوش داد
بحث ، جدی شد شبیه یک نبرد
هرکسی تحلیل خود را عرضه کرد:
اولی می گفت این یک بازی است
بی رقیب و عرصه ی تکتازی است
صحنه از روح رقابت خالی است
بحثهایش ظاهرا جنجالی است
دیگری می گفت با لحنی خمود؛
هیچ تغییری نیاید در وجود
چون ندارد اختیاری منتخب
می زند با وعده ی خالی رکب
فرصت اما می رود از دست ما
نیست راهی هم ته بن بست ما
با فرج از این ستون تا آن ستون
عمر این اوضاع می گردد فزون
سومی امید بر همسایه داشت
در نگاه منطقی کم مایه داشت
گفت اگر یک تندرو بالا رود
مشکلات ممکلت حل می شود!
غرب ترمز را در آخر می کشد
تا شویم آزاد، لشگر می کشد!
آخری اما کمی پیچیده بود
با کلک خود را موافق می نمود
ادعا کرد این سخن ها نارواست
اعتبار انتخابات از خداست!!
سرنوشت ما به جز از غیب نیست
جمعه هم هر کس نیاید عیب نیست!
الغرض در حالتی.. ... ادامه مطلب