
ابراهیم دوتارزنی که مردهشور است
ایده ساده و سرراست رمان در پیچیدگی پرداخت از نفس میافتد و گاه در لایههایی عمیق باقی میماند و به سطح نمیآید؛ طوریکه پرداختن به هرکدام از آنها با پیچیدگی ذهنی راوی همراه میشود. از این حیث تا یکچهارم رمان خواننده مشغول کشف است بیشتر تا دریافت مضمون اصلی. رمان به طبیعت و غریزه ادای احترام میکند و مسیر اصلیاش را در روستایی به اسم «لان» و کوههای «سیالان» روایت میکند. نویسنده طبیعت را به شکل موجودی زنده و دارای ادراک میبیند و مضامینی از مردسالاری، ناخودآگاه، عشق، انزوا، روانشناسی رفتاری را در آن جای داده؛ به این ترتیب خواننده «لان» را بهعنوان مکانی که داستان در آن روایت میشود، اینطور میشناسد:
لان محل به نمایش گذاشتن قدرت طبیعت و چیرگی آن به قدرت انسان است. طرد شده است، چون انسان در مقابل طبیعت ضعف خودش را نپذیرفته و جای دیگری رفته تا از آنجا این کوه را فتح کند. ص۹۹
لان جای آخر خطیهاست ص۵۹
باید یک جایی باشد که آدم بدون هراس و در آرامش جان بدهد و همهچیز را تمام کند. لان آنجاست؛ جایی که آدم به دور از هیاهوی زندگی راحت جان میدهد. ص۵۲
جان کندن در لان بدون درد است، دوست د.. ... ادامه مطلب