
*حکایت عمری که تلف نشد
دستی که ما نمیبینیم متعلق به کیست، وارد کادر میشود و نظم و نسقی به شلختگیهای روی میز میدهد. پیداست که این صحنه، مربوط به آمادهسازی دکور توسط یکی از عوامل است و شاهدش هم اینکه جلوتر، میبینیم که احمدرضا پشت همان میز و در همان نما، شعری میخواند. اما دلیلی که باعث شده کارگردان مستند این بخش را در تدوین نهایی جدا نکند و به ما نشانش دهد، جملهای است که حین مرتب شدن میز، احمدرضا احمدی زیر لب میگوید و نگاهی هم به صاحب آن دستهای از بیرون وارد کادر شده میاندازد. جملهای که بنا نبوده بخشی از صحبتهای احمدی در مستند باشد، اما از آنجا که داریم دقایق قبل از ضبط سکانس شعرخوانی را میبینیم، میکروفنی هم به شاعر متصل است که او احتمالا بدون توجه به آن میکروفن و ضبط شدن صدایش، جمله موردنظر را زیر لب گفته و کارگردان هم از آن سود برده است.
همانطور که شخص بیرون کادر دارد میز را مرتب و صحنه را برای شعرخوانی شاعر (موضوع مستند) مهیا میکند، احمدی آهی میکشد و زیر لب میگوید: «چه عمری تلف شد». شاعری که دیروز از دنیا رفت، نه به شهادت کارنامه پربارش یا حضور مفیدش در سمتها و جایگاههای مختلف و متنوع، نه.. ... ادامه مطلب