ابوالفضل زرویی نصرآباد متولد ۱۵ شهریور سال ۱۳۴۷، بود که ۴ سال پیش پشت میزش در خانه احمدآباد مستوفی نفس‌های آخر را کشید و هنوز به ۵۰سالگی نرسیده با زندگی خداحافظی کرد و رفت. او با نام‌های مستعاری همچون ملانصرالدین، چغندرمیرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیزممتقی، میرزا یحیی و عبدل طنز می‌نوشت.

از کتاب‌های او هم به این آثار می‌توان اشاره کرد: «تذکرة المقامات»، «افسانه‌های امروزی»، «پقایع‌نامه طنز ایران» (همکاری با فریبا فرشادمهر)، «بامعرفت‌های عالم» (کتاب گویای طنز)، «رفوزه‌ها» (مجموعه شعر طنز)، «حدیث قند» (مجموعه مقالات طنزپژوهی)، «غلاغه به خونه‌ش نرسید» (مجموعه افسانه‌های طنزآمیز)، «ماه به روایت آه»، «خاطرات سر پروفسور حسنعلی‌خان مستوفی»، «یک بغل کاکتوس: صد شعر طنز»، «اصل مطلب: مجموعه شعر طنز»، «اندر حکایت شیرین بیمه» و «این مرد مشکوک».

همزمان با سالروز درگذشت او، شعر طنزی از بازنشر می‌شود:

در ستایش فوتبال و در شرح این معنی که فوتبال یعنی زندگی و در تجلیل از این ورزش پهلوانی و گلایه از زندگانی فرماید:

آخر این فوتبال یعنی چه؟

این همه داد و قال یعنی چه؟

می‌کند گُه عزیز و گاه ذلیل؟

ذلت و عزتش بدون دلیل

توی دروازه، چیست کار« گُلِر »؟

چیست مفهوم «اوت» یا «کُرنر»؟

گل کدام است و سرمربی کیست؟

معنی «لیگ» و «جام حذفی» چیست؟

«ویه ری» بهتر است یا «برنارد»؟

آن کناری «بَک» است یا «فوروارد»؟

من که در این میانه حیرانم

واقاً هیچ چی نمی‌دانم

موقع امتیاز و وقتِ شکست

جان اعضای تیم در خطر است

هِی به هم می‌خورد تعادلشان

که چرا توپ رفته در گلشان!

از چه وقت شکست و پیروزی

می‌شود جنگ و آتش‌افروزی؟

بعدِ بازی و ازدحامِ نفوس

منهدم می‌شود سه تا اتوبوس

دست مردم ترقّه و سنگ است

آخر، این بازیست یا جنگ است؟

می‌شود پرت، پاره آجرها

عین جنگ گلادیاتورها

فتنه‌ای واقعاً تماشایی است

مانده‌ام من که این‌چه غوغایی است!

۵۵۲۴۷

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!