دستی که ما نمیبینیم متعلق به کیست، وارد کادر میشود و نظم و نسقی به شلختگیهای روی میز میدهد. پیداست که این صحنه، مربوط به آمادهسازی دکور توسط یکی از عوامل است و شاهدش هم اینکه جلوتر، میبینیم که احمدرضا پشت همان میز و در همان نما، شعری میخواند. اما دلیلی که باعث شده کارگردان مستند این بخش را در تدوین نهایی جدا نکند و به ما نشانش دهد، جملهای است که حین مرتب شدن میز، احمدرضا احمدی زیر لب میگوید و نگاهی هم به صاحب آن دستهای از بیرون وارد کادر شده میاندازد. جملهای که بنا نبوده بخشی از صحبتهای احمدی در مستند باشد، اما از آنجا که داریم دقایق قبل از ضبط سکانس شعرخوانی را میبینیم، میکروفنی هم به شاعر متصل است که او احتمالا بدون توجه به آن میکروفن و ضبط شدن صدایش، جمله موردنظر را زیر لب گفته و کارگردان هم از آن سود برده است.
همانطور که شخص بیرون کادر دارد میز را مرتب و صحنه را برای شعرخوانی شاعر (موضوع مستند) مهیا میکند، احمدی آهی میکشد و زیر لب میگوید: «چه عمری تلف شد». شاعری که دیروز از دنیا رفت، نه به شهادت کارنامه پربارش یا حضور مفیدش در سمتها و جایگاههای مختلف و متنوع، نه به خاطر یک عمر رفاقت با حلقه اول مهمترین هنرمندان و روشنفکران ایرانی و نه حتی به دلیل بالغ بر هفت دهه حضور فعال در فضای ادبیات فارسی، بلکه تنها با در نظر گرفتن همین نکته که تعداد آثار چاپشدهاش آنقدر بود که هنوز نمیتوان تعداد آنها را به درستی تخمین زد، به همه نشان داد که «تلف نکردن» عمر به چه معناست. سوژه محوری مستند «وقت خوب مصائب»، درگیر ظواهر بودن و رو به این دوربین و آن دوربین لبخند زدن یا در این محفل و آن مجلس نشستن و شعر خواندن و از این دست امورات ظاهری را با آن آه کشیده و نگاه غمگینش، مصداق تلف کردن عمر میدانست و انبوه کتابهایش که احتمالا در خانههای بسیاری از اهالی ادبیات، حداقل یکی، دوتایشان موجود باشد، شاهدی است بر این مدعا که احمدی عمرش را تلف نکرد.
در حالی امروز مقابل نام احمدرضا احمدی در ویکیپدیا، عبارت «درگذشته در ۲۰ تیر ۱۴۰۲» درج میشود که او حدود ۴ ماه پیش، یعنی در اسفند ۱۴۰۱، سه کتاب شعر تازه منتشر کرد و این یعنی قلم گرم و گیرای او تا روزهای آخر نویسا بود. عمر او به تجربه «شعر بزرگسال»، «شعر و داستان کودک و نوجوان»، «رمان» و «داستان»، «روایت و نانفیکشن»، «نامه» و «نمایشنامه» قد داد و بیشک اگر بیماری و مرگ او را درنمیربود، مخاطب زبان و ادب فارسی میتوانست بسی بیش از اینها را نیز از او ببیند و بخواند.
علاقهمندان آن جان بیقرار و قلم پر عاطفه، از خاطر نخواهند برد که او – چنان که خود کتابی را به این نام مزین کرده بود – حرفی داشت که فقط بچهها باور میکنند و راز این باورمندی و باورپذیری، در زلال بودن روح و پذیرایی وجود از عاطفهای ناب و خالص است. شاخصهای که تنها با مسلح بودن به آن، میتوان از شعر و زبان احمدرضا احمدی لذت برد.
*منتشر شده در روزنامه اعتماد
۵۷۵۷