سعدی هویت ماست/ آموزگاری که از دوران وحشت مغول برخاست و از عشق سخن گفت
حسین قره: ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف متخلص به سعدی در روزگاری به دنیا آمد که در جوانیاش دیواری فروریخت و پسازآن شهری و بعدش سرزمینی دیگر آن نبود که پیشتر. قلعهها با خاکی که از آن بالاآمده بودند لببهلب شدند و ساکنان گورها خوشبختترین مردمان بودند، چه آنان که بودند با وحشتی چنان دهاندریده روبرو شدند که مرگ در بستر، زیباترین آرزوی زندگان بود.
همانجا که عطا ملک جوینی در جهانگشایش نوشت: «یکی از بخارا پس از آن واقعه گریخته بود و به خراسان آمده، حال بخارا از او پرسیدند. او گفت: آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند و جماعت زیرکان که این تقریر شنیدند، اتفاق کردند که در پارسی موجزتر ازین سخن نتواند بود و...» و بهراستی سخنی از این موجزتر نبود و تلختر که نابودی را به تمام گفته باشد. بماند که بر بزرگان آن رفت که «مولانا امامزاده گفت: خاموش باش! باد بینیازی خداوند است که میوزد سامان سخن گفتن نیست.»
چنین روزگاری سعدی را ساخت و سعدی چنین روزگاری را به نصیحت نشست و اگرش نبود عاشقی شاید اینهمه تحمل نمیکرد که:
تو را حکایت ما مختصر به گوش آید
که حال تشنه ن.. ... ادامه مطلب