فردوسی سراینده شکستها و پیروزیهای مردمانی است که گذشته و نیاکان خود را گم کردهاند/ شاهنامه ستایش زندگی است نه قوم و قبیلهای
حسین قره: صحرانشینان، بیمعرفت از آیینی بودند که منادیاش بلال حبشی شد، که نویدی بود بر پایان بردگی و آغاز برادری، نه! آنان آمده بودند با سنتهای قبیلهای و آدابی که در بیابانهای حجاز و یثرب جریان داشت، نه با آیات مکی از خداوندگار هراسی داشتند -که ظالمان را تاوانی سخت است و عذابی الیم- و نه به سنت برادری مدنیه النبی الفتی. خون گرمی پیوندشان داده بود و هیچ باوری نداشتند به آیه سوره حجرات که «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَیٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ، إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» آیهای که امید خراسان شد تا شعوبیه شکل بگیرد و به تازیان تازهمسلمان بگوید، خداوندگار بر شناخت تأکید داشت نه بر ظلم، دیگران موالی شما نیستند، اعراب به نژاد حق را به ارث نمیبرند، و تقوا با آنان زاده نمیشود و چون عرب زاده شدهاند متقی به دنیا نیامدهاند.
در روزگار فردوسی قلب خراسان از نفس افتاده بود و درد در رگهایش میپیچید. اعراب از بیابانها و واحهها و درختان خرمایشان به باغستانهای خراسان آمده بودند .. ... ادامه مطلب